Track Reza Pishro - Carbon
Music Layrics
سر بجنبان که بلی
سر بجنبان که بلی
این آهنگ مثل گلستان ابراهیمه
فرستاده به نادیده فرکانسا بلاک میشه
حضور من همینجاس وسط جهنمت
آب بخور شفا بگیر معبده من هفت دره
معدن من از دم من گرم تره
مکتب من رفتنه از این دم من بم تره
بعد از این همه ترس بی معرفت توو دفترت
بلند کن بیتو رو لب پیشرو
حقیقت تلخ تیغ زدش توو مطلبت
برای این کافیه که فقط ازت رد بشم
پس تا وقتی برنگشتم با مترسکم حرف نزن
باید باهام راه بیای ، با هر قدم صد قدم
نه توو بسترم اسلحست ، نه رو دفترم منگنست
نه سربازام توو خندقن نه سردارام توو جنگه بعدی معطلن
نه کمپلکس جنسی توو کودکیت
ریشه تووی بنده بعدی به هر طرف پیشرو
گاهی تزریق میشه زهره صوفی از علف
فقط میخوام دود کنم عوده ناف آهو
گرما رو حس بکنی روی ساق زانوت
دریا رو فوت بکنی روی بال طاووس
با هم دیگه سر بخوریم روی آج چاقو
خونی رو بدنت نیس
یک دو سه
بیا بیرون از خلا برمودای تابوت
بیا بیرون از اون گوانتانامای ذهنیت
عینیت بده به حس لامسه ی ارثیت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
مطرب من هیچ نبود ، معجزه درویش نبود
شعله ی در خویش هنوز ، حوضه ی ترحیم نبود
رد ترک های تنم ، موجب تعمیر نبود
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
مطرب من هیچ نبود ، معجزه درویش نبود
شعله ی در خویش هنوز ، حوضه ی ترحیم نبود
رد ترک های تنم ، موجب تعمیر نبود
باید توو کویر کنیم عبادت
دستامون روی ستاره ی عدالت
توو گوشمون زمزمه ی الهه ی شرارت
واقعیت ، اشاره به حماقت
تنفر رذالت از صداقت ندامت
اگه داری بده بره به خاطر شرافت
مثل شکوه تلخ پرلاشز (قبرستانی در پاریس) و هدایت
کاف قاف لام میم نون و واو و بافتم
شکافشو شکافتم نون داغو گاز زد
حرفای من چکیده ی منابع دنیاس
واسه همینه عطر مورد علاقه ی گرگاس
سوی شفا تا آخرین دقایق سهراب
شاید توو شب شیر خونی توو غلاف استاد
به نام شب روز ، زرد طوسی نهر رود
به نام سرزمین موعود ممنوع
به نام نوروز و پیر مرد برف پوش
به نام اون رعد که شیر و ببر و سیزده رو ترسوند
به نام اون رعد که شیر و ببر و سیزده رو ترسوند
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
مطرب من هیچ نبود ، معجزه درویش نبود
شعله ی در خویش هنوز ، حوضه ی ترحیم نبود
رد ترک های تنم ، موجب تعمیر نبود
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
مطرب من هیچ نبود ، معجزه درویش نبود
شعله ی در خویش هنوز ، حوضه ی ترحیم نبود
رد ترک های تنم ، موجب تعمیر نبود
باید توو کویر کنیم عبادت
دستامون روی ستاره ی عدالت
توو گوشمون زمزمه ی الهه ی شرارت
واقعیت اشاره به حماقت
تنفر رذالت از صداقت ندامت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
مطرب من هیچ نبود ، معجزه درویش نبود
شعله ی در خویش هنوز ، حوضه ی ترحیم نبود
رد ترک های تنم ، موجب تعمیر نبود
مثل شکوه تلخ پرلاشز و هدایت
Comments
0